جدول جو
جدول جو

معنی کین پاچ - جستجوی لغت در جدول جو

کین پاچ
تقلا و تلاش همراه با حرکات پا و ران و سرین
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پَ)
نام دهی از ده های هزارجریب. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد تألیف رابینو ص 165). رجوع به چینی پارچ شود
لغت نامه دهخدا
(نِ)
منظور دین توحید است در برابر ادیان شرک و بت پرستی: و او نیز بر دین پاک از دنیا رفت. (قصص الانبیاء ص 29). و شیث نیز مدتی بر دین پاک زندگانی کرد وبرادران را به اسلام دعوت کردی. (قصص الانبیاء ص 29)
لغت نامه دهخدا
کین ناموس، هنگامی که مجلس مهستان اردوان سوم (اشک هجدهم) را ازسلطنت خلع کردند، کین نام را به پادشاهی برگزیدند ولی وی استعفا کرد و تاج را از سر خود برداشت و دوباره بر سر اردوان نهاد، (از ایران باستان ج 3 ص 2412)
لغت نامه دهخدا
(تَ/ تُو بَ / بِ)
آنکه موجب دشمنی و عداوت گردد، آنکه میان دیگران خصومت افکند، جنگ آور، جنگجو:
به هر سو که رو کرد کین ساز بود
میانشان یکی آتش انداز بود،
اسدی (گرشاسبنامه چ یغمائی ص 85)
لغت نامه دهخدا
(تُ / تَ کُ)
کین دارنده، آنکه از دیگری حقد و عداوت دردل دارد، آنکه دشمنی و بغض به دل دارد:
بر بهمن آوردش از رزمگاه
بدو کرد کین دار چندی نگاه،
فردوسی،
کین مدار آنها که از کین گمرهند
گورشان پهلوی کین داران نهند،
مولوی،
باز فروریخت عشق از در و دیوار من
باز بدرّید بند اشتر کین دار من،
مولوی،
مده پند و مبر خونم به گردن
که چشم دلبر کین دار مست است،
مولوی،
رجوع به کین داشتن شود
لغت نامه دهخدا
از توابع دهستان چهاردانگه ی شهریاری بهشهر، مرتعی از توابع
فرهنگ گویش مازندرانی
کین مال
فرهنگ گویش مازندرانی
کدام یکی کدامین، اشاره به نزدیک
فرهنگ گویش مازندرانی
با حرکات شدید پا و ران و سرین جهت رهایی از تنگنایی، تلاش نمودن
فرهنگ گویش مازندرانی